می تراود مهتاب می درخشد شبتاب**نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند **خواب در چشم ترم می شکن
نازک آرای تن ساق گلی**که به جانش کشتم
وبه جان دادمش آب** ای دریغا به برم می شکند
دستها می سایم **تا دری بگشایم
بر عبت می یابم**که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته شان **بر سرم می شکند
می تراود مهتاب **می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز **بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش **دست او بر در می گوید با خود
غم این خفته ی چند **خواب در چشم ترم می شکند
(نیما یوشیج)
:: برچسبها:
حافظ,
|